فضاهاي مجاور:
اين شيوه موجب ميشود که هر يک از فضاها به وضوح تعريف شوند. و به طريقه خودشان به شرايط عملکردي يا سمبليکي جوابگويي کنند. ميزان تداوم بصري و فضايي بين دو فضاي مجاور بستگي به کيفيت سطحي خواهد داشت که هم آنها را از يکديگر جدا ميکند و هم به يکديگر پيوند ميدهد.
سطح جداکنندة ممکن است:
۱)ارتباط بعدي و دسترسي فيزيکي بين دو فضاي مجاور را محدود سازد، شخصيت فردي هر فضا را تأکيد کند و ناخوانيهاي آنها را اصلاح کند.
۲)به صورت سطحي آزاد به نظر رسد که در يک حجم واحد از فضا قرار گرفته است.
۳)به وسيلة يک رديف ستون تعريف شود و ارتباط بصري و فضايي بين دو فضا را به ميزاني زياد امکانپذير سازد.
۴) فقط به طور ضمني به وسيلة اختلاف سطح يا تفکيک سطوح دو فضا معرفي شود.
د) فضاهايي که با يک قضاي مشترک به هم مربوط ميشوند:
دو فضا که با فاصله از هم جدا هستند ميتوانند به وسيلة يک فضاي سوم يا واسطه به يکديگر مربوط يا مرتبط شوند. رابطة دو فضا به کيفيت فضاي سوم که رابطة مشترکي با هر دو دارد بستگي خواهد داشت.
فضاي مياني براي اينکه عملکرد خود را به عنوان رابطه بيان کند ميتواند از نظر فرم و جهت با دو قضاي مذکور فرق داشته باشد. دو فضا و نيز فضاي واسط، ميتوانند از نظر شکل و اندازه يکسان باشند و فضاهاي متوالي خطي را تشکيل دهند.
فضاي واسط خود ميتواند داراي فرم خطي باشد و دو فضا را که از هم فاصله دارند، يا مجموعه فضاهايي که هيچ گونه ارتباط مستقيم با هم ندارند را به يکديگر مربوط سازند.
فضاي واسط اگر به حد کافي بزرگ باشد، در اين ترکيب داراي تفوق است و قادر ميباشد فضاهاي چندي را حول خود سازماندهي نمايد. فرم فضاي واسط ممکن است فقط به وسيلة فرمها و جهتهاي دو فضايي که بهم مربوط يا مرتبط ميشوند تعيين گردد.
بدون دیدگاه