استفاده کنندگان از طريق برنام ههاي مناسب طراحي و مفاهيم طراحي براي دخالت در طراحي محيطشان تمايل بيشتري نشان دادهاند با ديتاي تغيير يافته فرمهاي معماري سعي در نزديکترکردن استفاده کننده و معماري شده است با تکنولوژيهاي موجود شرايط بهتري براي شناخت کاملتر استفاده کنندگان از محيط معماري نشان فراهم شده است. علي رغم تلاشهاي مختلف و اغلب متناقض براي تعيين حرکتهاي معمار محتمل در آيندهي ميتوان نشان داد.
که بيشتر کوششها به روشني مخالف بکارگيري و اهميت دادن به نهضت تکتوا، عقيم، نامهربان (و اغلب بد تعبير شده) مدرن هستند بنابراين اهميت ويژهاي به فهم انسان نسبت به تأثيرات معماري و منظور کردن تاريخ داده شده است. طبق نظر حنکز نشانها و نمادهاي آشنايي که فراسوي عملکرد و ساخت مطلق بودند در ساختن معمار به عنوان تجربه شايان توجه نوع بشر کمک کردهاند.
به مردم و حساسيتشان نسبت به طراحي مناسب فضاهاي زندگي اجتماعي، طراحي محيط و درک بصري فراسوي نيازهاي صرفاً عملکردي توجه شده است. معماري معاصر اتئلاف بيسابقهاي از راه حلها، ارائه ميکند. تمايز بين درست و غلط ممکن نيست يا حداقل بايد از آن اجتناب کرد. تجزيه و تحليل اصول و مشخصههاي آنها، امکانات متعددي را نشان ميدهد
که نيازمند بررسي جديتري است: چگونه با عناصر معماري موجود، محيطي را بسازيم که مردم و مقارن با آن انسان بتواند آن را درک کند. اهميت اصلي به روشن شدن ارتباط بين اصول و مشخصههاي معماري داده شده است. در فرايند طراحي،به کار بردن مشخصههاي مناسب و تشخيص نتايج ممکن آن يعني ظرفيتها و موانعي که به وسيله يک اصل خاص ايجاد ميشود اهميت ويژهاي دارد.
-فرم و فضا: وحدت اضداد
در ميدان ديد ما به طور طبيعي عناصر جوربه جور و متضاد با اشکال، ابعاد و رنگهاي متفاوت و غيره وجود دارند. براي درک بهتر از ساخت يک محدودة بصري مايليم عناصر درون آن را در دو گروه متضاد سازمان دهيم، عناصر مثبت که به صورت اشکال مشاهده ميشوند و عناصر منفي که زمينة اشکال را فراهم ميسازند.
برداشت و درک ما از يک ترکيب بستگي به چگونگي تبيين عملکرد متقابل عناصر مثبت و منفي از نظر بصري، در آن محدوده دارد. گاهي رابطه بين اشکال و زمينهشان بقدري نامشخص است که ميتوانيم از نظر بصري تقريباً همزمان با هم هويتهاي مختلفي براي آنها بيان کنيم.
در هر حال در تمام موارد بايد بدانيم که اشکال يا بهتر عناصر مثبت که توجه ما را به خود جلب ميکنند، نميتوانند بدون وجود زمينهاي متضاد وجود داشته باشند، بنابراين اشکال و زمينهشان، چيزي بالاتر از عناصر متضاد هستند. آنها همراه يکديگر واقعيتي تفکيک ناپذير را به وجود ميآورند يا به گفته بهتر اتحاد اضداد را، همانگونه که عناصر فرم و فضا همراه يکديگر واقعيت معماري را شکل ميدهند.
در معماري، مشارکت و اتحاد بين فرم و فضا در مقياسهاي متعدد وجود دارد که ميتواند بررسي و کشف شود. در هر سطح، نه تنها با فرم بنا بلکه با نحوةتأثير آن بر فضاي اطرافش نيز سروکار درايم. در مقياس شهري، بايد بررسي کنيم که يک بنا بايستي در تداوم بافت موجود يک محل باشد، زمينهاي براي ساير بناها تشکيل دهد و فضاي شهر را تعريف کنيد و يا صحيحض اين است که به صورت شئياي آزاد و مستقل در فضا قرار گيرد.
در مقياس يک بنا،گرايش ما اين است که ترکيب ديوارها را به عنوان عناصر مثبت در نقشه پلان در نظر بگيريم، در هر حال فضاي سفيد بين آنها نبايستي فقط به عنوان زمينه براي ديوارها محسوب شوند، آنها همچنين ميتوانند به صورت اشکالي در نقشه به نظر آيند که داراي شکل و فرماند.
شکل و نحوة بستهشدن هر فضا در يک بنا يا تعيين کنندة شکل فضاهاي اطراف است و يا توسط شکل فضاهاي اطراف تعيين ميشود. در يک بنا مانند تاتر (سيناحوک) ما ميتوانيم دستهبنديهاي متعدد فرمهاي فضايي را ببينيم و تأثير متقابل آنها را در يکديگر تحليل نمائيم. هر دستهبندي نقش مثبت يا منفياي را در تعريف فضا دارد.
wp:paragraph –>
استفاده کنندگان از طريق برنامههاي مناسب طراحي و مفاهيم طراحي براي دخالت در طراحي محيطشان تمايل بيشتري نشان دادهاند با ديتاي تغيير يافته فرمهاي معماري سعي در نزديکترکردن استفاده کننده و معماري شده است با تکنولوژيهاي موجود شرايط بهتري براي شناخت کاملتر استفاده کنندگان از محيط معماري نشان فراهم شده است. علي رغم تلاشهاي مختلف و اغلب متناقض براي تعيين حرکتهاي معمار محتمل در آيندهي ميتوان نشان داد. که بيشتر کوششها به روشني مخالف بکارگيري و اهميت دادن به نهضت تکتوا، عقيم، نامهربان (و اغلب بد تعبير شده) مدرن هستند بنابراين اهميت ويژهاي به فهم انسان نسبت به تأثيرات معماري و منظور کردن تاريخ داده شده است. طبق نظر حنکز نشانها و نمادهاي آشنايي که فراسوي عملکرد و ساخت مطلق بودند در ساختن معمار به عنوان تجربه شايان توجه نوع بشر کمک کردهاند. به مردم و حساسيتشان نسبت به طراحي مناسب فضاهاي زندگي اجتماعي، طراحي محيط و درک بصري فراسوي نيازهاي صرفاً عملکردي توجه شده است. معماري معاصر اتئلاف بيسابقهاي از راه حلها، ارائه ميکند. تمايز بين درست و غلط ممکن نيست يا حداقل بايد از آن اجتناب کرد. تجزيه و تحليل اصول و مشخصههاي آنها، امکانات متعددي را نشان ميدهد که نيازمند بررسي جديتري است: چگونه با عناصر معماري موجود، محيطي را بسازيم که مردم و مقارن با آن انسان بتواند آن را درک کند. اهميت اصلي به روشن شدن ارتباط بين اصول و مشخصههاي معماري داده شده است. در فرايند طراحي،به کار بردن مشخصههاي مناسب و تشخيص نتايج ممکن آن يعني ظرفيتها و موانعي که به وسيله يک اصل خاص ايجاد ميشود اهميت ويژهاي دارد.
-فرم و فضا: وحدت اضداد
در ميدان ديد ما به طور طبيعي عناصر جوربه جور و متضاد با اشکال، ابعاد و رنگهاي متفاوت و غيره وجود دارند. براي درک بهتر از ساخت يک محدودة بصري مايليم عناصر درون آن را در دو گروه متضاد سازمان دهيم، عناصر مثبت که به صورت اشکال مشاهده ميشوند و عناصر منفي که زمينة اشکال را فراهم ميسازند.
برداشت و درک ما از يک ترکيب بستگي به چگونگي تبيين عملکرد متقابل عناصر مثبت و منفي از نظر بصري، در آن محدوده دارد. گاهي رابطه بين اشکال و زمينهشان بقدري نامشخص است که ميتوانيم از نظر بصري تقريباً همزمان با هم هويتهاي مختلفي براي آنها بيان کنيم.
در هر حال در تمام موارد بايد بدانيم که اشکال يا بهتر عناصر مثبت که توجه ما را به خود جلب ميکنند، نميتوانند بدون وجود زمينهاي متضاد وجود داشته باشند، بنابراين اشکال و زمينهشان، چيزي بالاتر از عناصر متضاد هستند. آنها همراه يکديگر واقعيتي تفکيک ناپذير را به وجود ميآورند يا به گفته بهتر اتحاد اضداد را، همانگونه که عناصر فرم و فضا همراه يکديگر واقعيت معماري را شکل ميدهند.
در معماري، مشارکت و اتحاد بين فرم و فضا در مقياسهاي متعدد وجود دارد که ميتواند بررسي و کشف شود. در هر سطح، نه تنها با فرم بنا بلکه با نحوةتأثير آن بر فضاي اطرافش نيز سروکار درايم. در مقياس شهري، بايد بررسي کنيم که يک بنا بايستي در تداوم بافت موجود يک محل باشد، زمينهاي براي ساير بناها تشکيل دهد و فضاي شهر را تعريف کنيد و يا صحيحض اين است که به صورت شئياي آزاد و مستقل در فضا قرار گيرد.
در مقياس يک بنا،گرايش ما اين است که ترکيب ديوارها را به عنوان عناصر مثبت در نقشه پلان در نظر بگيريم، در هر حال فضاي سفيد بين آنها نبايستي فقط به عنوان زمينه براي ديوارها محسوب شوند، آنها همچنين ميتوانند به صورت اشکالي در نقشه به نظر آيند که داراي شکل و فرماند.
شکل و نحوة بستهشدن هر فضا در يک بنا يا تعيين کنندة شکل فضاهاي اطراف است و يا توسط شکل فضاهاي اطراف تعيين ميشود. در يک بنا مانند تاتر (سيناحوک) ما ميتوانيم دستهبنديهاي متعدد فرمهاي فضايي را ببينيم و تأثير متقابل آنها را در يکديگر تحليل نمائيم. هر دستهبندي نقش مثبت يا منفياي را در تعريف فضا دارد.
سازندهيهاي فرم و فضا:
ساختمانهاي کمي داراي فضاي بيروني ميباشند. آنها معمولاً از تعدادي فضا تشکيل شدهاند که به وسيلة عملکرد، مجاورت يا مسير حرکتي بهم مربوط ميشوند. حال در مورد شيوههاي اصلي ارتباط فضاهاي يک بنا با يکديگر و سازماندهي آنها در انواع مربوط فرمها و فضاها بحث ميشود.
بدون دیدگاه